وقتی که خواب نیست ز رویا سخن مگو آنجا که آب نیست ز دریا سخن مگو
پاییزها به دور و تسلسل رسیده اند از باغ های سبز شکوفا سخن مگو
دیری است دیده غیرحقارت ندیده است بیهوده از شکوه تماشا سخن مگو
یاد از شراب ناب مکن آتشم مزن خشکیده بیخ تاک، حریفا، سخن مگو
برچسبها: