21 مرداد .... دنیا صدای گریه ی نوزادی را شنید که امروز تنها بهانه ی خندیدن من است .
لحن کلامش ؛ بهانه ایست برای همه ی شنیدنی هایم و نگاه آشنایش دلیلی ست تا چشم بر دیدنی های دنیا نبندم .
هر بار که به تصویرش نگاه می کنم ؛ مرا که خیال دیدنش را نه عادت ، که زندگی کردهام، میسوزاند و آب میکند ...
* * * * *
قبل از آشنایی با تو ؛ تا این حد از این فصل خوشم نمی آمد! ولی پس از آشنایی مان ؛ دست هایت مرا با گرمای این فصل آشتی داد و سالروز تولدت بهانه ای شد تا این فصل و این ماه را بیشتر دوست بدارم.
میدانی زیباترین ترانه را کی شنیدم ؟ آن گاه که سر روی سینه ات گذاشتم و تپش های قلبت را احساس کرد .
گمان کنم یکی از دلایل خلق شدنت " من " باشم ! خدا تو را برایم آفرید تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی ، تا با تو بخندم و شادی کنم ، اشک بریزم و شکوه کنم و در لحظه زندگی کردن را یاد بگیرم .
امشب شب تولد توست و تو یک سال بزرگتر شدی و من نگرانم نکند عشق من یک سال در دلت کوچکتر شده باشد !
اگر چه در شب های خوشبختیت ؛ سهم من تنهایی و خیال توست ؛ ولی سال هاست که در حباب خیالت اسیرم و زندگی می کنم و این سراب رویایی برایم شیرین و گواراست .
شب میلادت مبارک باد .
فردا ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در مرکز ساعت از دویدن عقربه ها در پی هم ؛ سرگیجه می گیرم .
و آن گاه در پستوی زمان و در بستر زمین از فرط بیقراری به خود می پیچم و تولدت را در عمق تنهایی خیالم جشن می گیرم و شمع وجودم را آتش می زنم ؛ شاید در 21 مرداد یکی از سال های بیقراری ام؛ برای فوت کردنش بیایی .
دوست دارم تمام وجودم را در قابی از نگاه تقدیمت کنم و با بوسه ای عاشقانه ؛ آغاز بودنت ، حس بودنت ، لمس بودنت را تبریک گویم.
یک سال انتظار کشیدم به امید اینکه تو را در آغوش بگیرم و تولدت را تبریک بگم ...افسوس که پیک زرد پوش ، فراغ بال تر از من بود !...
حال که دستم از تو کوتاه است در خیالم نگاهت را ؛ در پس آن لبخندی که به من، شور و نشاط زندگی می بخشد ؛ قاب می گیرم.
ای تماشایی ترین مخلوق در روی زمین ؛ آسمانی می شوم وقتی صدایم می کنی!
فردا روز توست... تولدت مبارک
برچسبها: